عصر دوشنبه
((بهنام خدای رنگین کمان))
امروز خیلی روز عجیبی بود چون پدر من به خاطر این که دانشگاه و سر کار می رود و فقط جمعه ها پارک می رفت اما امروز مار پارک بوستان هاشمی برد. و بخاطر این که استادشون نیا مد کلاس تعطیل بود.
راستی هر وقت قم امدید یکی بوستان هاشمی و دیگری بوستان علوی بروید خیلی جاهای زیبایی هستند مخصوصآبوستان علوی مانند جنگل می ماند.
خلاصه پدرمبا یک بستنی مهمان کرد ولی بستنی هم خیلی به من چسبید جا تون خالی ای خردیم .
پدرم گفت : بریم یه در بزنیم و من خیلی وقت بود انتهای پارک نرفته بودم چون بعضی وقت ها به پارک بوستان هاشمی می امدیم .
انتهای پارک که رسیدیم دیدم یک در خت عجیب قرار داشت تا حالا این درخت را جایی ندیده بودم ولی برای عجیب بود .
بعد ناگهان چشمم به یک تپه ی گل افتاد باز هم باآن عکس گرفتم
ولی من از دو منظره خوشم می امد یکی ان درخت زرده یکی م این منظره با ان هم عکس گرفتم.
فقط به خاطر گل ها و درخت زیبایش واقعآخدا چه چیز های زیبایی را خلق کرده است