مریممریم، تا این لحظه: 19 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگ: دلخسته ی عشقوبلاگ: دلخسته ی عشق، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
زهرازهرا، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

دلخسته عشق

تهران

1394/5/31 17:12
نویسنده : مریم
145 بازدید
اشتراک گذاری

امروز یعنی جمه ما به تهران رفتیم خالم خانه اش را فروخته بود و یک خانه ی جدید خریده بود ما هم رفتیم که ببینیم و دختر خالم اتاقش زیبا بود و دختر داییم نگار هم ان جا بود وای روز خوبی بود اول که رفتیم شیرینی ابمیوه و میوه اورد میوشم شلیل و موز و خیار الو مشکی بود بعد ساعت یک شد ناهار اوردند ناهارشم جوجه و خورشت قیمه بود و سالاد ماست خیار بود .

این از خردو خراک.

وقتی ناحار خوردیم من و دختر خالم مژگان که من به او می گویم مژی رفتیم بازی

دیدیم اتاق خیلی کثیفه مژگان گفت: یا ابوالفضل این جا چه خبره اخه قبلشم بازی کردیم . من گفتم :چه کار کنیم مژگان گفت: چه کار کنیم؟

گفتم:نمی دانم  مژگان گفت بیا تمیز کنیم .

گفتم باشه. باهم اتاق را تمیز کردیم و سپس با موبایل بازی کردیم.و دیگه ساعت 6 بعد از ظهر شده و حرکت کردیم به طرف قم و ساعت9:45 رسیدیم.

تمام سفر ما این بود.

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دلخسته عشق می باشد